loading...
پایگاه اینترنتی سربندهای خاکی×××آدرس جدید ما:http://shohada.louk.ir
تبلیغات ویژه همسنگران

آخرین ارسال های انجمن
montazerani بازدید : 511 شنبه 26 اسفند 1391 نظرات (0)
افسران -  راحلان طریق می دانند که ماندن نیز در رفتن است

خون شهید، جاذبه‌ی خاک را خواهد شکست؛ و ظلمت را خواهد درید؛ و معبری از نور

 خواهد گشود؛ و روحش را از آن، به سفری خواهد برد که برای پیمودن آن، هیچ راهی جز

شهادت وجود ندارد.

شهید سید مرتضی آوینی
karbalaey110 بازدید : 726 جمعه 25 اسفند 1391 نظرات (0)

https://encrypted-tbn1.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcROMKMW-PJJM4OX47dtbsM8YXgf2bmkqxSWCDarGsc4WZgyswI5

و ما، بسيجى هستيم و هر روز با انديشه مطهر، نماز «مرگ بر امريكا» مى‏ خوانيم؛
نماز «امربه معروف و نهى از منكر». ما «كُلُّكُم راع» را از محمد صلى ‏الله ‏عليه ‏و‏آله شنيديم و
«كُلُّكُم مَسئول» را على براى‏ مان سرود:
«امروز امر به معروف و نهى از منكر،
هم مسئوليت شرعى و هم مسئوليت انقلابى و سياسى شماست».
ما بسيجى هستيم؛ ما از «مؤمنان ضعيف» بيزاريم؛ از «مَيِّتُ الاَحياء»!
ما مى ‏خواهيم وارث كربلا باشيم
و از خون نامه شهيدان و آرزوهاى مردان حماسه، پاسدارى كنيم.
ما «ستاره‏ هاى گم شده غربت» را فراموش نمى ‏كنيم
و با «اسيران عشق» تا باغ آفتاب مى ‏رانيم.
ما، هر روز دعاى عاشورايى «اَللّهُمَّ اجْعَلْنا مِنَ الّذينَ يَأمُرونَ بِالمعروف و يَنهون عَنِ المُنكَرِ»
را مى ‏خوانيم.
و ما، بسيجى هستيم و بسيجى مى‏ مانيم... .

montazerani بازدید : 479 جمعه 25 اسفند 1391 نظرات (0)
افسران - همــّـت هــا افســانه شــدنـد !!

راستـــــی !


چـــه میـــشد اگـــر بسیجـــی می مــانـــدیم و

بسیجـــــــی مــی مُـــــردیــم ......؟!!


چــه میشـــد اگــر ،


فــرامــوش نمــی کــردیم رشــادت هــا را ، صفـــا را ، صمیـمیــت را .....


چقـــدر دلــم ، تنـگِ یکـــرنــگی ســت !


چقـــدر تشنــه ام !! یــک جــرعه وجــدان ســراغ داریـــد ؟؟


ای کــاش کســی پیـــدا میشـــد تــا دلتنــگی بسیجـیان !!! را تفسیــر کنــد .


ای کــاش باکــری ها بـودنـد !


حـَـدسـمان دُرُســـت بــود ! همــّـت هــا افســانه شــدنـد !!
montazerani بازدید : 489 جمعه 25 اسفند 1391 نظرات (0)
افسران - نمــاز جانباز قطع نخاعی ...
گــل را به طرف بــابــا دراز کرده بود .

- بــابــا جــون بگیــر .


- بــابــا نگــاه مے کرد و گــریه مے کرد. تعــجب کرده بودم .


نــمے دانستم چرا گــل را نمــے گیرد .


پرستــار ملحــفه را کنار زد .


دو دســت و دو پــاے پــدر قطــع شده بود .

کــودک هنوز دستــه گــل را به سمــت پدر گرفته بود .
montazerani بازدید : 439 پنجشنبه 24 اسفند 1391 نظرات (0)
اسفند ماه مصادف است با سالگرد شهادت علمدار لشکر 14 امام حسین(ع) و عشقِ رزمندگان اصفهانی، حاج حسین خرازی. ایشان در سال 1365 و در جریان عملیات کربلای 5 شربت شهادت نوشید اما سه سال قبل، در اسفند ماه و طی عملیات خیبر، با آتشبار مستقیم دشمن به شدت مجروح شد و دست راستش قطع گردید.

عکسی که می بینید، تصویری است استثنایی و کمتر دیده شده از حاج حسین خرازی که ساعاتی پس از مجروح شدن در عملیات خیبر، پس از پایان عمل جراحی بی هوش روی تخت اتاق عمل قرار دارد.


شادی روحش صلوات
افسران - وقتی دست شهیدخرازی قطع شد ...
montazerani بازدید : 405 پنجشنبه 24 اسفند 1391 نظرات (0)
افسران - نیم کیلو باش ولی مرد باش
وقت شهادت. درست ۱۵ سالش بود. زودتر از سن تکلیف، به سن شهادت رسید. تازه داشت ۲ رگه می شد صدایش. تازه داشت پشت لبش سبز می شد. حسن همیشه به من می گفت: برایم با خرده موهای ملت که اصلاح می کنی، ریش و سبیل بگذار! اتفاقاً بالای سرش بودم که شهید شد. بر و بر داشتم صورتش را نگاه می کردم؛ هم می خندیدم و هم گریه می کردم.

دم آخر نفسش را جمع کرد و گفت: تا جنازه ام را مامان نسرین ندیده، یک مقدار مو به سبیل و ریشم اضافه کن! بعد خندید و گفت: یک جوری موها را تف مالی کن که طبیعی به نظر برسد! از سرت باز نکنی ها! برای ما ناز نکنی ها! می خواهم مادرم وقتی مرا در لباس شهادت می بیند، یک مرد ببیند. این را که گفت، به شهادت رسید. سرش روی سینه ام بود. داشت از سر و صورتش خون می چکید؛ خون داغ. خون سرخ. دست کشیدم به صورتش. به صورت یک مرد که یک عکس امام روی دکمه لباسش آویزان بود.
karbalaey110 بازدید : 1402 پنجشنبه 24 اسفند 1391 نظرات (0)

فواید عجیب خواندن سوره توحید

مرحوم آیت الله علی سعادت پرور تهرانی در آخرین جلساتی که با شاگردان خاص خودشان داشتند فرموده بودند: «مردنم را به من نشان دادند،
واضح واضح و هم اکنون نیز آن زمان برایم مشهود است،
دیدم که انبیا و اولیای الهی(ع) در تشییع جنازه ام شرکت کرده اند
و این به خاطر آن است که بنده چهل سال در وقت سحر با توجه،.......


ادامه مطلب...

montazerani بازدید : 602 چهارشنبه 23 اسفند 1391 نظرات (0)

یه روز فرمانده گردانمون به بهانه دادن  همه بچه ها را جمع کرد و با صدای بلند گفت: کی خسته است؟
گفتیم: دشمن.
صدا زد: کی ناراضیه؟
بلند گفتیم: دشمن
دوباره با صدای بلند صدا زد: کی سردشه؟
ما هم با صدای بلندتر گفتیم: دشمن
بعدش فرماندمون گفت: خوب دمتون گرم، حالا که سردتون نیست می خواستم بگم که پتو به گردان ما نرسیده !!!
یه همچین رزمنده هایی داشتیم ما


dea41f50f0d235d17bff0bc7fdebaf36-425
montazerani بازدید : 688 سه شنبه 22 اسفند 1391 نظرات (0)

عجیب است.

               در هفت آسمان

                         همه تو را می شناسند

                                و اینجا به گمنام شهرت یافته ای.


                                                            ای آشنای غریب!

                                                                              دست ما را بگیر.


montazerani بازدید : 692 سه شنبه 22 اسفند 1391 نظرات (0)


گفت:که چی ؟ هی جانباز جانباز شهید شهید!

میخواستن نرن ! کسی مجبورشون نکرده بود که!

گفتم:چرا اتفاقا! مجبورشون میکرد!

گفت کی؟

گفتم :همونی که تو نداریش..!

گفت:من ندارم ؟! چی رو ؟

گفتم:غیرت!!
karbalaey110 بازدید : 1230 دوشنبه 21 اسفند 1391 نظرات (0)

پيكر سردار شهيد ابوالحسن محمدزاده



مادرشهيدان محمدزاده در كنار پيكر شهيد ابوالحسن محمدزاده


دنیا برای تو قفسی بود که حتی هیچ گنجشک کوچکی تحملش را نداشت؛
چه برسد به تو که سیمرغی بودی.
همه به من می‏گویند خوش به حالت که شهید داده‏ ای؛
اما من می‏ترسم از این بار امانتی که برایم گذاشته ‏ای.
من دلهره دارم از این میراث گرانبهایی که زانوانم را به لرزه انداخته است.
کمکم کن تا فراموش نکنم که تو برای چه خون داده ‏ای!
کمکم کن تا فراموش نکنم که شهید داده ‏ام!
خدا کند که یادمان نرود شهیدان چه کبوتران عزیزی بودند!

montazerani بازدید : 718 دوشنبه 21 اسفند 1391 نظرات (1)



ای شهید، ای آنکه بر کرانه ی ازلی و ابدی وجود برنشسته ای!
دستی برآر و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را نیز از این منجلاب بیرون کش...

"سید شهیدان اهل قلم سید مرتضی آوینی"

montazerani بازدید : 1004 یکشنبه 20 اسفند 1391 نظرات (0)

  • سه ساله بود که پدرش آسمانی شد
  • دانشگاه که قبول شد همه گفتند"با سهمیه قبول شده"
  • ولی هیچ وقت نفهمیدند کلاس اول وقتی خواستند به او یاد بدهند که بنویسد "بابا"
  • یک هفته در تب سوخت
montazerani بازدید : 1134 جمعه 18 اسفند 1391 نظرات (0)

  •  آیا می دانیدتعداد زنان شهید در دفاع مقدس چند نفر بوده است ؟7000 نفر


  • آیا می دانید تعداد زنان جانباز در دفاع مقدس چند نفر بوده است ؟: 2600نفر


  • آیا می دانید بیشترین شهید زن در استان خوزستان  بوده است : 1575 نفر


  • آیا می دانید بیشترین جانباز زن  در استان کرمانشاه بوده است : 1650 نفر 


montazerani بازدید : 1341 جمعه 20 بهمن 1391 نظرات (0)

همیشه حاضر بود

هیچ وقت خودش رو کنار نمیکشید

حتی وقتی بنی صدر خلع درجه اش کرد. با لباس بسیجی می رفت سپاه

مثل یه بسیجی صفر کیلومتر کار می کرد

طرح میداد و برنامه ریزی ستادی میکرد

اصلا براش مهم نبود که تا دیروز سرهنگ بوده و امروز یه بسیجی ساده است

فقط به خدمت فکر میکرد

(خاطراتی درمورد شهید صیاد شیرازی)

montazerani بازدید : 1519 چهارشنبه 18 بهمن 1391 نظرات (0)

رزمنده تازه واردی به یکی از بچه ها گفت:

وقتی در تیررس دشمن قرار می گیری برای اینکه کشته نشی چی میگی؟

اونم جواب داد: اولاْ باید وضو داشته باشی

بعد رو به قبله و طوری که کسی نفهمه میگی:

اللهم الرزقنا ترکشنا ریزنا بدستنا یا پاینا و لا جای حساسنا برحمتک یا ارحم الراحمین

بعد که عربی به فارسی برگردانده شد ، آن برادر ساده گفت:

اخوی غریب گیر آوردی؟

montazerani بازدید : 1611 سه شنبه 17 بهمن 1391 نظرات (1)


بزرگ‌ترین تنبیه برای نیروها و مسئولان، نارضایتی حاجی و بهترین تشویق برای آن‌ها، لبخند رضایتش بود؛ اگرچه خیلی دیر از کاری ابراز رضایت می‌کرد. همه می‌دانستند در تخلف‌ها با کسی عقد برادری نبسته است و هیچ‌کس حاشیه امنی در تخلفات نداشت. در یک کلام، کسی می‌توانست در برابر او دوام بیاورد که بسیار منضبط جدی و مصمم و متعهد و مطیع باشد.

 تشویق، توجه و تقدیرش، لذت دنیا را داشت. همین که کسی می‌فهمید، حاجی او را زیر نظر دارد و از کارش رضایت دارد، برایش بس بود.

کسی را سراغ ندارم که مدتی زیر دست حاج احمد کاظمی بوده باشد، (حتی با چند واسطه) و به این زیردستی افتخار نکند، حتی اگر مورد تنبیه واقع شده باشد.

montazerani بازدید : 1990 یکشنبه 15 بهمن 1391 نظرات (0)


رفته بود كوير

می خواست رفت و آمد قاچاقچيان رو ببنده

همون جا بود كه با مشكل آب مرد روستا آشنا شد

قنات های روستا خشكيده بود

بايد لايه روبی می شد

ماشينش رو فروخت و با پولش امكانات خريد

خودش رفت و قنات ها رو تعمير كرد و آب روستا رو راه انداخت...

montazerani بازدید : 1323 جمعه 13 بهمن 1391 نظرات (0)

 

 

فکش اذیتش می کرد.

دکتر معاینه کرد و گفت«فردا بیا بیمارستان.»

باید عکس می گرفت.

عکسش که آماده شد،رفتیم دکتر ببیند.

وسط راه غیبش زد.

توی راه روهای بیمارستان دنبالش می گشتیم.

دکتر داشت می رفت.

بالأخره پیداش کردم.

یک پیرمرد را کول کرده بود داشت از پله ها می برد بالا...

 

                                                             راوی: همسر شهید مهدی باکری

 

مؤمن دنبال فرصته تا ثواب جمع کنه...

از این موقعیت ها و کارهای خوب اطرفمون زیاده

مواظب باشیم ازشون غافل نشیم

montazerani بازدید : 1125 پنجشنبه 12 بهمن 1391 نظرات (1)

 

یک روز غروب توی سنگر نشسته بودیم

چایی می خوردیم ... صحبت می کردیم ... بساط شوخی هم براه ...

بحث داغ شده بود که زنبوری اومد داخل سنگر و شروع کرد به چرخ زدن

هر کار می کردیم زنبور بیرون نمی رفت

از بس سماجت به خرج داد ، برا بیرون کردنش کم کم همه بلند شدند

طوری شد که گفتیم: ببینیم چه کسی زودتر اون رو خارج می کنه

بعد از اینکه زنبور از سنگر خارج شد ، به بیرون کردنش اکتفا نکردیم

برای اینکه اون رو  از حوالی سنگر دور کنیم ، چند قدم از سنگر فاصله گرفتیم

همزمان با بیرون اومدن ما خمپاره ای به سنگر اصابت کرد و کاملاً ویرانش شد ....

montazerani بازدید : 1065 پنجشنبه 12 بهمن 1391 نظرات (0)

 

یکی از آشنایان خواب شهید پلارک رو دیده بود

می گفت ازش تقاضای شفاعت کرده

شهید پلارک بهش گفته:

من نمی تونم شما رو شفاعت کنم

تنها وقتی می تونم شفیع شما باشم که نماز بخونید و بهش توجه داشته باشید

همچنین زبانتون رو نگه دارید

در غیر این صورت هیچ کاری از دست من بر نمی آید...

 

به راستی چقدر مراقبیم؟!!!         

montazerani بازدید : 954 دوشنبه 09 بهمن 1391 نظرات (0)

 

روزگاری جنگی در گرفت

نمی دانم تو آن روز کجا بودی؟

سر کلاس؟

سر کار؟

سر زمین کشاورزی؟

جبهه؟

یه ویلای امن دور از شهر؟

نمی دانم

اما می دانم خودم کجا بودم ، در گهواره!

روزگاری جنگی در گرفت .

من و تو شاید آن روز به قدری کوچک بودیم که حتی نمی دانستیم جنگ یعنی چه!

و اگر هم کشته می شدیم حتی نمی دانستیم به چه جرمی!

روزگاری جنگی در گرفت و عده ای بهای آزادی من و تو را پرداختند

و امروز تو ای دوست من:

مواظب قدمهایت باش!

پا گذاشتن روی این خون ها آسان نیست.

montazerani بازدید : 450 چهارشنبه 04 بهمن 1391 نظرات (0)

 

+ دیــــروز:

 

دانش آموز بود

از مدرسه برگشته بود خونه که نگاهم بهش افتاد

شدت سرما تمام گونه ها و دست هاش رو سرخ و کبود کرده بود

پدرش همون شب تصمیم گرفت براش یه پالتو بخره

دو روز بعد مهدی با پالتوی نو و زیبا رفت مدرسه

اما غروب که از مدرسه برگشت با عصبانیت پالتو رو پرت کرد گوشه اتاق

همه تعجب کرده بودیم

در حالی که اشک توی چشماش حلقه زده بود ، گفت:

چطور راضی بشم پالتو بپوشم وقتی دوستم از شدت سرما به خودش می لرزه...

 

 

+ امــــروز:

 

مامان! رفیقم یه لباس خریده ۳۰ هزار تومن

لباس من باید ۳۵ هزار تومن باشه

وگرنه جلوش کم میارم ....

 

                       خاطره ای از نوجوانی سردار شهید مهدی باکری

                       به نقل از خانواده ی شهید


montazerani بازدید : 646 سه شنبه 03 بهمن 1391 نظرات (0)

 

پست نگهبانی اش افتاده بود نیمه شب

سر پست نشسته بود رو به قبله و اطرافش رو می پایید

آروم آروم هم با خودش زمزمه می کرد

 

... نفر بعدی که رفت پست رو تحویل بگیره

دید مهدی افتاده به سجده

با صورت افتاده بود روی خاک

هر چه صداش کرد ، جوابی نشنید

بلندش کرد

دید یه تیر خورده به پبشونیش و شهید شده

 

... فکر شهادتش اذیتمون می کرد

غریبانه شهید شده بود

توی تنهایی ، نیمه شب ، بدون اینکه کسی بفهمه

خیلی خودمون رو می خوردیم و ناراحت بودیم

تا اینکه یه شب اومده بود به خواب یکی از بچه ها

بهش گفته بود: نگران نباشید!

همین که تیر خورد به پیشونیم به زمین نرسیده افتادم توی آغوش امام حسین (ع)

 

                                       خاطره ای از شهید مهدی شاهدی

                                       راوی: همرزم شهید

montazerani بازدید : 614 دوشنبه 02 بهمن 1391 نظرات (0)

 

قبل از انقلاب رفت سربازی

جناب سرهنگ گفته بود خدمتت رو باید در منزل من بگذرانی

کارش این بود که کارهای منزل سرهنگ رو انجام بده

به محض ورود به منزل ، دید همسر سرهنگ وضع زننده ای داره

سریع از خونه زد بیرون و برگشت پادگان

سرهنگ برای این کارش تنبیه اش کرد

هجده توالت رو باید به تنهایی می شست

بعد از یک هفته از گذشت این تنبیه سرهنگ اومد و گفت:

حالا دوست داری برگردی تو خونه ی من کار کنی یا نه؟

عبدالحسین بهش گفت: اگه تا آخر خدمت مجبور باشم همه ی کثافت های توالت رو در بشکه خالی کرده و به بیابان بریزم ، باز هم پا توی خونه ی شما نمیذارم

بیست روز دیگه هم این تنبیه ادامه پیدا کرد

تا اینکه مسئولین پادگان خودشون خسته شدن و رهایش کردند

 

                               خاطره ای از شهید عبدالحسین برونسی

                                منبع: خاک های نرم کوشک ص ۱۸

montazerani بازدید : 610 چهارشنبه 13 دی 1391 نظرات (0)

سلام دوستان


از امروز تصمیم گرفتم یک طرح(که از یک وبلاگ الگو گرفتم) هدیه از طرف شهدا برای سایت راه بندازم و بعضی از خاطرات شهدا رو به صورت تصویر درست کنم و به شما دوستان هدیه بدم و از این پس هر هفته یک هدیه از طرف شهدا دریافت کنید.



هزینه هر طرح هدیه یک صلوات برای شادی روح شهدا می باشد


با نظرات خود ما در بهتر شدن طرح یاری نمایید.



هدیه شماره یک با ذکر صلوات دریافت نمایید.



یا علی

montazerani بازدید : 611 چهارشنبه 13 دی 1391 نظرات (0)

 

یکبار که محمد ابراهیم به شهرضا اومده بود ، بهش گفتم:

مادر! بیا اینجا یه خونه برات بخرم و همین جا زندگی ات رو سر و سامان بده

محمد ابراهیم گفت:ننه جان! شما غصه ما رو نخور ، خونه ی من عقب ماشینمه

پرسیدم: یعنی چه خونه ات عقب ماشینته؟

گفت:جدی میگم ، اگه باور نداری بیا و ببین

باهاش رفتم

درب صندوق عقب ماشین رو باز کرد

وسایل مختصری رو توی صندوق عقب ماشین چیده بود

سه تا کاسه ... سه تا بشقاب ... سه تا قاشق ...

یه سفره پلاستیکی کوچک...دو قوطی شیر خشک برای بچه و یه سری خرده ریز دیگه

گفت: اینم خونه ، می بینی که خیلی هم راحته

گفتم: آخه اینطوری که نمیشه

گفت: دنیا رو گذاشته ام برا دنیا دارها ، خانه هم باشد برای خانه دارها...

 

                                  خاطره ای از زندگی شهید محمد ابراهیم همت

                                  به نقل از مادر شهید

montazerani بازدید : 738 دوشنبه 11 دی 1391 نظرات (0)

 

شش ، هفت ساله بودم که جای خالی پدر به شدت آزارم می داد

آرزوی داشتن بابا کلافه ام کرده بود

هر وقت مردی توی خیابون می دیدم بهش می گفتم بابا

نمی تونستم باور کنم که دیگه پدرم بر نمی گرده

وقتی آزادگان برگشتند با خودم گفتم: این دفعه دیگه حتما بابام بر می گرده

اما واقعیت چیز دیگه ای بود

بابام شهید شده و برای همیشه از پیش ما رفته بود ...

 

... یه شب بابام اومد به خوابم و گفت:

من پدر تو هستم

درسته که من دیگه نیستم ، اما نبودنم به این معنی نیست که وجود نداشته باشم

من هر روز و هر لحظه به یادتونم

فکر نکن تو

اینو بدون که حتی اگه مشکلی براتون پیش بیاد من زودتر از شما با خبر میشم...

montazerani بازدید : 1033 شنبه 09 دی 1391 نظرات (0)

 

عروسی اش نزدیک بود

یک

 برا امام رضا علیه السلام نوشته بود که فرستاد مشهد

یک کارت هم برای امام زمان علیه السلام که انداخت توی مسجد جمکران

یک کارت هم برای حضرت زهرا و حضرت معصومه س که برد قم و انداخت توی ضریح ...

 

...درست قبل از عروسیش حضرت زهرا سلام الله علیها اومده بود به خوابش

به بی بی عرض کرد: خانوم جان! من قصد مزاحمت برای شما نداشتم

حضرت فرموده بود: چرا دعوت شما رو رد کنیم؟

چرا به عروسی شما نیاییم؟

کی بهتر از شما؟

ببین! همه ی ما اومدیم

شما عزیز ما هستی مصطفی جان...

 

                        خاطره ای از زندگی روحانی شهید مصطفی ردانی پور

                         منبع" مجموعه یادگاران " کتاب ردانی پور"

 

شما عزیز ما هستی مصطفی جان...

مادر! کاش منم عزیزت بشم...

کاش منم لبخند رضایت به لبتون بنشونم

کاش...

همسنگران

حاج حمید

محکآسایشگاه خیریه کهریزک

بنیاد خیریه مهر نور, بنر حمایتی,بنر خیریه,بنر مهر نور

در انتظار یار

سربداران

لوگوي ما

هواداران کربلایی مجید نریمانی

پایگاه سایبری بشارتی هامعبر سایبری منتظران مهدیلوگوي ما

پایگاه مقاومت بسیج شهید شاهسونی

mahdibiya.ir ║ مـهـدے بـیـا

ایثار و شهادت در دفاع مقدس

در انتظار او ...

ذاکرين12

پايگاه اينترنتي كميل

پاتوق عمارها

معبرسايبري ساوه

عطرکربلا


پايگاه اينترنتي كميل


مولامهدی گل یاس

تعداد صفحات : 3

درباره ما
نویسندگان گروه: بگذار گمنام بمانیم http://sarbandhay-khaki.ir
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    لینک دوستان
  • شاهدان زمان
  • تبادل لینک
  • ♦ منتظران شهادت ♦
  • باب اسفنجی
  • تور تایلند
  • گنجینه
  • خاکریز سایبری خادم الشهداء
  • پایگاه فرهنگی مهدیاردوزدوزانی
  • مولا مهدی گل یاس
  • تبادل لینک
  • اس ام اس خنده دار
  • سایت تفریحی و سرگرمی
  • پروژه مقاله برنامه
  • وبلاگ آمنین
  • معبر سایبری♥ســــــاوه♥
  • قندون
  • شهدای شهرستان مهران
  • هیئت منتظران حضرت مهدی (عج)شهرستان مهرا
  • لایسنس موقت نود32 رایگان
  • خرید شارژ ایرانسل
  • ????? ????
  • سایت تفریحی
  • بنر سازان آینده
  • کسب درامد اینترنتی
  • هدف از صالحین تغییر رفتار است
  • نوجوانان پایگاه شهید سید مصطفی خمینی
  • خبرنامه
  • هواداران کربلایی مجید نریمانی
  • پایگاه فرهنگی مذهبی جنگ و زن
  • رزمنده سایبری ولایت
  • سایت تبادل لینک ترانه سکوت
  • طرح با تو حرف می زند
  • چت روم فارسی
  • شهدا
  • «وَ مِزاجُهُ مِنْ تَسْنیم»
  • شهدای صحنه
  • قلم سرخ
  • لینک باکس اندیشه گستر
  • ازشهداتابهشت
  • دریای بی کران
  • شارژایرانسل
  • هرکه دارد هوس کرببلا بسم الله
  • پایگاه فرهنگی و اطلاع رسانی تبیان زنجان
  • خاکیان افلاکی
  • در انتظار یار
  • مرکا(شهدا ذخائر عالم بقا هستند)
  • مرصاد(کمین گاه حق)
  • ahmad kazemi
  • یوسف زهرا(عج)
  • حضرت مهدی(عج)...دلتنگتم
  • نردبان عروج
  • کربلایی 110
  • گروه تواشیح معراج النبی (ص) شهرستان بابل
  • شوریده و شیدا
  • رزمنده سایبری
  • آیینه ی خدا
  • جـــــنـــــگ نـــــــــــــرم
  • خـورشـیـد طــوس
  • قلم بلاگ
  • از عــــمـــــق وجــــــود
  • شـیـطـان پـرسـتـی
  • سیب سلامت
  • به سوی رستگاری
  • ایمان به توانایی های خود
  • ابزارهای رایگان وب ابزارک
  • صراط علی ع
  • جوان آسمانى
  • پایگاه اطلاع رسانی روح الامین
  • لاله های بخش کومله
  • خیمه گاه اباالفضل(ع)
  • عاشقانه های من
  • هوانورد
  • html
  • جمعه و انتظار
  • به یاد اون روزها...!
  • بچه مسجدی ها
  • به دنبال رفیق
  • روزنوشتــــ ـهآیِ من
  • شلمچه سرزمين عاشقان وعارفان
  • به یاد شهدا ، شهدا التماس دعا
  • نمره ما پیش شهدا چنده؟
  • عقربه های زمان....
  • شهید علم الهدی
  • شهید مطهری
  • شهید دیالمه
  • شهید چمران
  • شهید آوینی
  • (our magic teacher)
  • مسعود ده نمکی
  • حب العباس
  • آیه الله مکارم شیرازی
  • ریاست محترم جمهوری
  • سایت تخصصی مقام معظم رهبری
  • دفتر مقام معظم رهبری
  • وب سایت امام خمینی ره
  • آخرین مطالب ارسال شده
  • نظرسنجی
    شادی روح شهدا صلوات بفرستید؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 653
  • کل نظرات : 402
  • افراد آنلاین : 37
  • تعداد اعضا : 187
  • آی پی امروز : 307
  • آی پی دیروز : 87
  • بازدید امروز : 739
  • باردید دیروز : 278
  • گوگل امروز : 3
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 3,028
  • بازدید ماه : 3,028
  • بازدید سال : 131,911
  • بازدید کلی : 1,685,137